دیشب با هم بودیم
من و او
اینقدر غرق بودم که نمی دانم زنگ ساعت را شنیدم یا نه
یا اینکه ساعت هم مثل من غرق شده بود
یا اینکه من و ساعت باهم غرق شده بودیم
ساعتم او را ندیده ولی وصفش را از من شنیده
یک ربع دیر بیدار شدن قابل جبران است
اما یک ربع با او نبودن
نه نه هرگز
معلوم نیست که دوباره کی سری به من بزند
وقتی میروم کنارش سنگش مرا یخ میزند
من در اتاقم بیشتر دوست دارمش
بیشتر احساسش می کنم
الان باید ثمره هایش را بچیند همه چیز بدون او چقدرتلخ تر است